کد مطلب:94408 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:270

خدا جایی ندارد و جایی هم خالی از او نیست











اصل: و من قال فیم فقد ضمنه و من قال علی م فقد اخلی مه»

ترجمه: و هر كه بگوید خدا در كجاست او را در مكانی پنداشته است و هر كه بگوید خدا بر بالای چیست جهات دیگر را از خدا خالی دانسته است.

واژه ها: فیم: مخفف فیما است یعنی در چه چیز، و علی م مخفف علی ما است یعنی بر چه چیز، ضمنه: او را در ظرفی (مكانی) قرار داد. اخلی منه: جائی را از او خالی كرد[1].

شرح: بیان این جمله در ضمن دو مظلب توضیح داده می شود:

1- كلمه ی فی، برای ظرفیت (یعنی جای چیزی را معین كردن) است

[صفحه 94]

و كلمه ی ما برای پرسش است. و با این دو كلمه از جای چیزی سوال می شود و پیداست این سوال در مورد چیزی درست است كه مكان داشته باشد مانند انسان و هر جسم دیگر، ولی برای چیزی كه جائی ندارد این سوال مطرح نیست، بنابراین كسی كه چنین سوالی را درباره ی خدا مطرح كند خدا را جسم شمرده و جائی برای او پنداشته است، در صورتی كه در بحثهای پیشین ثابت شد كه خداوند محدود نیست و در مكانی نمی گنجد و لذا چنین سوالی درباره ی او نادرست است.

بلكه چون وجودش غیر متناهی است همه جا هست و بهمه چیز احاطه دارد، چنانچه در آیه ی شریفه ی قرآن می فرماید: و هو الله فی السموات و فی الارض یعلم سكم و جهركم[2].

(او خداوند كار در آسمانها و زمین ا ست، پنهان و آشكارای شما را می داند) و نیز می فرماید «و هو معكم اینما كنتم»[3].

(او با شماست در هر جا كه باشید)، بنا براین خدا همه جا هست ولی مكان ندارد. و كلمه ی علی برای استعلا است یعنی بالای چیزی بودن و كلمه ی ما چنانچه گفته شد برای پرسش است و به این دو كلمه از جهت و جائی كه چیزی بر آن تسلط و نفوذ دارد سوال می شود، مثلا گفته می شود استاد بر چه

[صفحه 95]

چیز تكیه زده است؟ می گوئید بر كرسی استادی تكیه زده است. و پیداست این پرسش، سوال از منطقه ی نفوذ و استیلای چیزی است و هنگامی كه منطقه ی نفوذ او مشخص شد، مناطق و جهات دیگر از نفوذ و تسلط او خالی شده است.

بنابراین این سوال نیز درباره ی خدا نادرست است زیرا جهتی از جهات و منطقه ای از جهان آفرینش از نفوذ و تسلط او خالی نیست و قدرت و سلطنتش همه ی جهان را فرا گرفته است و لذا نمی شود پرسید كه بر چه جهتی تسلط دارد؟ و كسی كه چنین سوالی طرح كند جهات دیگر را از نفوذ و تسلط خدا خالی پنداشته است و دلیل بر جهل و عدم معرف او نسبت بخداست.

2- با توضیحی كه داده شد روشن گردید كه خدا بر همه چیز احاطه دارد و همه چیز تحت نفوذ و تسلط و قیومیت اوست و در جای معین و جهت خاصی قرار ندارد.

ولی در قرآن می بینیم كه خداوند می فرماید «الرحمن علی العرش استوی»[4].

و ظاهرش اینست كه خداوند رحمن بر عرش قرار گرفت، آیا این آیه با آن مطلب منافات دارد؟

در پاسخ این سوال می گوئیم چنانچه از آیات دیگر قرآن و اخباری كه از ائممه ی اطهار در تفسیر عرش آمده است، روشن می گردد عرش

[صفحه 96]

مقامی است در وجود كه رشته ی همه ی امور و پدیده های جهان هستی بدان منتهی می گردد و مركز پخش تمام نیروهای جهان هستی می باشد، چنانچه زمام امرو هر كشوری به تخت رئیس آن كشور منتهی می شود و استواء بر عرش كنایه از تسلط و نفوذ پروردگار بر جهان هستی و مسخر بودن جهان ب روفق تدبیر و اراده ی اوست.

و در كافی و توحید صدوق و بحار علامه ی مجلسی ره اخبار وارد شده كه عرش را به ملك و علم و قدرت پروردگار تفسیر نموده اند. چنانچه در خبری كه از حضرت رضا (ع) روایت شده، عرش را به علم و قدرت و موجودی كه همه چیز در اوست تفسیر نموده است[5] و نیز در خبری كه از امیر مومنان (ع) روایت شده عرش را منشا انوار گوناگون و مظهر قدرت و عظمت و سلطنت پروردگار معرفی نموده است[6] بنابراین استواء بر عرش بمعنی احاطه ی علمی و قدرتی و سلطنتی حقتعالی بر جهان هستی است. و این منافاتی با كلام امام ندارد، بلكه هر دو روشنگر یك حقیقت هستند.

و بهمین فراگیری علم و قدرت پروردگار در آیه الكرسی هم اشاره شده است، می فمراید «وسع كرسیه السموات و الارض»[7] كرسی

[صفحه 97]

عظمت و علم و قدرت خدا همه ی آسمانها و زمین را فرا گرفته است. و در كافی[8] روایت كرده كه از حضرت صادق (ع) از تفسیر آیه ی «الرحمن علی العرش استوی» سوال شد، حضرت فرمود «نسبت خداوند بهر چیز یكسان است و چیزی به او نزدیك تر از چیز دیگر نیست و هیچ دوری نسبت به او دور نیست و هیچ نزدیكی هم به او نزدیك نیست بلكه همه چیز نسبت به او برابر است»

و در شرح نهج البلاغه خوئی از پیامبر اكرم (ص) روایت كرده كه فرمود «خداود بالای هر چیز و پائین هر چیز است و عظمتش همه چیز را پر كرده و نه زمینی و نه صحرائی و دریائی و نه هوائی از او خالی نیست»[9] و در كافی از حضرت صادق (ع) رویت كرده كه فرمود «هر كه گمان كند خدا از چیزی است (ینی پیش از او چیزی بوده كه منشا هستی خدا شده است) و یا در چیزی است (یعنی مكانی او را در برگرفته است) و یا بر چیزی است (یعنی چیزی او را نگاه داشته است) حتما كافر است»[10].

[صفحه 98]


صفحه 94، 95، 96، 97، 98.








    1. منتهی الارب.
    2. سوره ی انعام آیه ی 3.
    3. سوره ی حدید آیه ی 4.
    4. سوره ی طه آیه ی 5.
    5. كافی باب العرش و الكرسی صفحه ی 131.
    6. همان مدرك صفحه ی 130.
    7. سوره ی بقره آیه ی 255.
    8. مجلد اول كتاب التوحید صفحه ی 128.
    9. صفحه ی 337.
    10. مجلد اول كتاب التوحید صفحه ی 128.